- ویران گر (گَ)
ویران کن. ویران کننده:
ای خنک آن را کز این ملکت بجست
که اجل این ملک را ویران گر است.
مولوی.
برآمد ز ویران گران غلغله
فکندند در بام و در زلزله.
هاتفی (از آنندراج).
، غارتگر، مفسد، مهلک. (فرهنگ فارسی معین)
ای خنک آن را کز این ملکت بجست
که اجل این ملک را ویران گر است.
مولوی.
برآمد ز ویران گران غلغله
فکندند در بام و در زلزله.
هاتفی (از آنندراج).
، غارتگر، مفسد، مهلک. (فرهنگ فارسی معین)
